Friday, January 25, 2008

گذری بر مقام ما انداز

هوای خانقاه به سرم زد.نیاز داشتم که تخلیه شوم، رفتم.آن گوشه،جای همیشگی خودم نشستم.دف بر دست،ذکر یا رحمن گرفتم
گرم بودم،عشق بودم.و دف چه نوازشهای گاه گاه زیبایی می داد صورتم را
احساس کردم کسی کنارم نشسته است.می دانستم بیگانه نیست.نگاهش نکردم
: اما صدایش در گوشم می پیچید
هو،هو
بگو برادر بگو
بگویید،بجویید،بسوزید
ذکر یا رحمن بگیرید
با رحمان،از رحمن بگیرید
علی گویید،علی جویید،توفیق مدد خواهید
...توفیق مدد
.
.
.

ذکر تمام شد.من سر بروی زمین داشتم.نمی خواستم برخیزم.دستهای آشنایش را بر روی شانه هایم حس کردم.با صدایش اوج گرفتم و حال با دستانش باز می گشتم

.سرم را بلند کردم که نگاهی بیندازمش.درست فکر میکردم،غریبه نبود

شیطان،دوست دیرینه ام

4 comments:

Anonymous said...

به کدامین خاطره ها دروغ ها بیدار کنم روح الوده ام را
قسمت میدهم به همان اعتفاد درختی مان

مرا به رویاهایم کولاز کنید
.
.
بهم ریختم شدید
گو ه
.

دخترک دانشجو said...

انداختم..
......
.....
ویژه بود
...

......لرزیدم
...
شیطان وعلی؟
......
..اگر در شیطان خضوعی بود بر آدم ابولبشر سجده می کرد.

با او یکجا نشین
مقام تو با لاتر است...
ولی هر چه باشد دوست دیرینه است گاهی با او کشتی بگیر اما هیچ وقت مسابقه ی دو با او برگذار نکن . ما قدرتمان زیاد است سرعتمان کم ..

دفعه ی دیگر سلام من را هم برسان بگو دخترک گفت مدیون توایم اگر تو نبودی امورات دنیا نظم نمی گرفت..

پی نوشت ِ لرزان : بی وفا شدی پسرک !

Anonymous said...

سلام همسایه خوبی ؟
من بد نیستم یعنی تا حدودی خوبم
خبببببببببب
از روزای برفی بدم میاد
هوا سرده
سرم داره سوت میکشه
اهنگه ترنج محسن نامجو رو دوس داری؟
من این اهنگ را عاشقم
ولی تو هوای یخ سیگار کشیدن را عشق است
دوستش دارم
اه
یکی بگه شیوا بسه
قاطی کردم
شرمنده
خدانگهدار

Anonymous said...

خیلی وقته نیستی پسرک
من از شر دشنام ها پناه برده ام داخل نوشته ها و همانجا گم شده ام
........
آنجا ده سال گذشته است..
هیچ اتفاق خاصی نیفتاده..
کمی قد کشیده ام
همه مثل یک مجرم دنبالم کرده اند..
ولی پیدایم نمی کنند
همانطور که من ده سال پیدایت نکردم.
همه بی گناه بودند و نمی دانستند!
..........
همه ی کسانی که گم می شدند و هم
...

کسانی که نمی یافتند

همه اینطوری زندگی می کردیم
بعد دو سال..
ده سال..
یک قرن..
چه می دانم؟