Friday, January 25, 2008

گذری بر مقام ما انداز

هوای خانقاه به سرم زد.نیاز داشتم که تخلیه شوم، رفتم.آن گوشه،جای همیشگی خودم نشستم.دف بر دست،ذکر یا رحمن گرفتم
گرم بودم،عشق بودم.و دف چه نوازشهای گاه گاه زیبایی می داد صورتم را
احساس کردم کسی کنارم نشسته است.می دانستم بیگانه نیست.نگاهش نکردم
: اما صدایش در گوشم می پیچید
هو،هو
بگو برادر بگو
بگویید،بجویید،بسوزید
ذکر یا رحمن بگیرید
با رحمان،از رحمن بگیرید
علی گویید،علی جویید،توفیق مدد خواهید
...توفیق مدد
.
.
.

ذکر تمام شد.من سر بروی زمین داشتم.نمی خواستم برخیزم.دستهای آشنایش را بر روی شانه هایم حس کردم.با صدایش اوج گرفتم و حال با دستانش باز می گشتم

.سرم را بلند کردم که نگاهی بیندازمش.درست فکر میکردم،غریبه نبود

شیطان،دوست دیرینه ام

Wednesday, January 16, 2008

ابر انسان


امروز نامجو گوش می دادم دوباره
حلاوت و بی صبری از آن من،عشق پانزده سانتی از آن تو
آقا من دوست دارم این عشقو،کی می خواد منعم کنه؟
...هر کس برای خود
منتظرتونم،نفر اولی که میخواد بکوبه کیه؟
پیامبری در راه است

Sunday, January 13, 2008

نوشتم که...؟

این است رسم مردمان زبان نا فهممان
خالی می کنندت،خالی و پوشالی
خالی از زمین،از آسمان
...قلم می شکنند،روح می درند
سرکوب،سرکوب،سرکوب
و در مغزت صدایی است
صدای دارکوب
دارکوب ذهن تو،نه
دارکوب روح تو
دارکوب روح من
روح ما
تق،تق،تق
و سوراخی به بزرگی قبر

Tuesday, January 8, 2008

!!!
همش چند روز تنهات گذاشتما،ببین چه بلایی سره خودت آوردی.اصلا با خودت فکر نکردی من بی تو می خوام چیکار کنم.تو که رفیق راه بودی همیشه.چی شد پس؟نکنه من لیاقتت رو نداشتم.ولی می دونی،من بی صدای تو نمی تونم زندگی کنم.درستت می کنم.بعدش می شینیم شب تا صبح با هم حال می کنیم.حالا می بینی.خودت انتخابم کردی،من که کاریت نداشتم.ولی همچین دلم رو بردی که دیگه...هفت سال باهات زندگی کردم،اگه فکر می کنی به همین راحتیا از دستم خلاص می شی عمرا
--------------------------------------------------------------------------------
پ.ن:با تنبورم داشتم حرف می زدم بابا،چرا فکرای بد می کنین آخه.زده هم خودشو داغون کرده ،هم منو

Saturday, January 5, 2008


جاده


چه با شتاب میروند خطهای جاده

خطهای عمر را مانند

خطهای جاده را می شود دید دوباره

خطهای عمر را نه اما می توان

و چه بی صدا می گذرند

...گاه آرام و گاه

----------------------------

سرم درد می کند

باز می کنم پنجره را

چه خنک بادی

کافی نیست اما

سرعتم را بیشتر می کنم

باد را هم

جاده میگوید

همیشه که نمی توان تند رفت

با قوانین بازی نکنی اگر

بازنده ای

من تعیین میکنم قوانین را

با من باش پس

گوش نمی دهم جاده را

"قوانین را تو همیشه؟نه،من هم گاهی"

صدای ترمز شدید

ماشین ایستاد

این از آن گاهی ها نیست


پ.ن:بیست روز،کم نیست نه؟بیست روز من ساکت بودم و جاده می گفت.امروز من میگویم جاده ساکت نیست اما.نمی شود هرگز